آبگینه های شعرقدیره واسوخت بدخشی
قدیره واسوخت بدخشی قدیره واسوخت بدخشی

 

قدیره واسوخت بدخشی، فرزند زنده یاد سناتور محمدهاشم واسوخت و نوه ی دختری شادروان شاه عبدالله خان بدخشی است، که در سال  1345 خورشیدی در شهر فیض آباد، پایگاه حکومت بدخشان  دیده بجهان گشود. مدرسه ابتدایی ( دبستان ) را درکابل آغاز نمود و در مکتب "درخانی" واقع درکارته مامورین نخستین گامهای دانش آموزی خویش را درپیش نهاد.

دوره آموزش راهنمایی ( متوسطه ) و دبیرستان ( لیسه ) رادر آموزشکده ( لیسه مخفی بدخشی ) در شهر فیض آباد بدخشان به فرجام آورد. سال 1362 هش در پی آزمون کانکور عمومی به دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل راه یافت و رشته ی قضاء وسارنوالی را در سال 1366 موفقانه به پایان برد.

این بانوی شاعر و شاعره ی وارث الشعرای بدخشان، درخانواده اهل اندیشه و دانش، سیاست و فلسفه و شعر و سخن بدنیا آمد، پدرش شهید محمدهاشم واسوخت وکیل در لویه جرگه 1343 پادشاهی، دو دوره سناتور و منشی اول مجلس نمایندگان افغانستان بود. محمدهاشم واسوخت از چهره های ممتاز فکری و شاعران بدخشان و درشمار نخبگان سیاسی و فعالان مبارز قرار داشت.

قدیره واسوخت بدخشی نوه ی دختری علامه ی جوانمرگ شاه عبدالله خان بدخشی است. شاه عبدالله یمگی نویسنده وصاحب پنج اثر نفیس و سزاواری است که متآسفانه برخی از آنها از دسترس  واستفاده دور شده اند. شاه عبدالله خان هم نویسنده توانا بود وهم اندیشمند هوشمند.

 شوربختانه باید گفت، این شاهین اندیشه و عقاب قله نشین سخن، بیش از 35 سال عمر نکرد وهمین زندگانی کوتاه نیز با مشکلات مریضی ورنج بسیار گذشت. ازاین جوان نادره و روشنفکر؛ تنها یک فرزند دختر باقیماند که در جوانی به همسری زنده یاد محمد هاشم واسوخت درامد. از تنها فرزند دختری آن دانا ی بدخشان بحمدالله شش هفت فرزند برومند وشایسته بجا مانده است. منجمله آقایان شبیر احمد واسوخت، شاه عبدالله واسوخت، بانوان زبیده واسوخت، قدیره واسوخت و ... چند تن دیگر اند.

فراموش نکنیم که آثار گرانسنگ آن دانشمند جوان شادروان شاه عبداله یمگی تا آنجا که بیادم مانده است؛ ازاین قرار اند:

·         فقها وفضلای افغانستان: دراین اثر سیر اندیشه و کار نامه فکری 234تن از دانشمندان سرزمین ما بررسی شده است.

·         تاریخ یفتلی ها: این کتاب پیش از"افغانستان در مسیر تاریخ" و درنقد تاریخنگری مورخان سرزمین ما فراهم آمده است.

·         قاموس زبانهای آریایی: از بدروزگار تنها یک جلد آن اقبال چاش یافته و بقیه در نزد بستگان شاه عبدالله خان ناچاپی باقیمانده بودند.

·         حقوق در اسلام: این کتاب نیز ماحصل دوران تحصیل این دانشمند پرکار در دانشگاه کابل است.

·         ارمغان بدخشان: تذکره الشعرای بدخشان است که چهار سده از شاعران بدخشان را نه بطور کل؛ که بصورت گزیده معرفی نموده است.

قدیره واسوخت، افزون بر داشتن ذوق شعر خوانی و شعر پسندی، هم از سوی پدر و هم از پدر بزرگ مادری خویش، شاعر بوده و مسلم است که این هنر را درخون خویش دارد.

او فرزند مادری است که آن مادر یگانه دختر و یادگار شاه عبدالله خان بدخشی بود. مادر قدیره واسوخت این زن مومنه و زحمتکش که پدر را در آغاز کودکی ازدست داده بود، رنج روزگار کشید و در جوانی پیش از میانسالی شوهرش ( سناتور محمدهاشم واسوخت ) را هم ازدست داد. اما با غرور وغیرت فرزندان خویش را بکمال رساند.

بااندوه فراوان آگه شدیم که این مادر مسلمان و غیرت خواه که کودکی اش بدون پدر و میانسالیی اش بدور از فرزندان گذشت؛ در پاییز امسال در پی ناجوری برامده از رنج فرزندان، بخاطر دراز مدت شدن غم و غربت و مسافرت ایشان زمینگیر شد وچشم از جهان ما پوشید. روانش شاد و عمر فرزندانش دراز باد

بهمین یهانه و بدینوسیله مراتب تسلیت و همدردی خویش را بخاطر درگذشت نا بهنگام یگانه دختر و فرزند یگانه ی شادروان شاه عبدالله خان بدخشی، همسر زنده یاد محمد هاشم واسوخت، مادر بزرگوار جناب شبیر احمد واسوخت، قدیره واسوخت بدخشی، شاهجان واسوخت، مادر زن آقایان محمدظاهر حاتم رهبر گذشته سازمان "سفزا"، جناب دکتر محمداعظم، جناب شاه عبدالحمیدخان و سایر بستگان ابراز میدارم.

آبگینه های شعر بانو قدیره واسوخت بدخشی

قدیره جان واسوخت، آبگینه های شعر ش را در پرده های پررنگ پندار پاییز نقاشی نموده است. شعرهاییکه تجلی روح رنج آشنا و درد آزمای یک انسان زمینی، یک دخترمادر پرورد و یک مادر مادر شناس را در احوال اندیشه و آفرینش ذهن تکاپوگرش، تجسم داده اند. شعرهای سوزناک این شاعر، سرگذشت سرگردان مادر وفرزند آشفته و بیقرار سرزمین مارا ترسیم میکنند. شعرهاییکه زبان بیان آنها تکرار خوادث خونین و پریشان حالی مردم بینوای افغانستان را بر میتابند.

در نوبت آینده نسبت به سبک و روش شاعرانگی این بانو و نیز در زمینه نوعیت شعر و ماهیت شاعرانه سخن او حرفهایی خواهیم گفت. اینک از شعراو که در فرمهای گوناگون سروده شده اند، کم کم نمونه هایی پیشکش خواهیم نمود، تا خواننده سوز و راز ناکی واژگان و نظام شعری این بانوی شاعر را در پرده ی اندیشه و خیال آفرینشگر او پیدا کند.

اینک یک غزل برای شکواییه ها و رنج بیماری مادران اندوهبار سرزمین سامان گسسته ی ما افغانستان، که در سفر خانم قدیره واسوخت از آلمان به افغانستان بخاطر زیارت مادر بیمار و رنجورش سروده است:

 

تقدیم به مادران بیمار

برسربالینت ای مادر! عیادت آمدم

دیده ات بکشا ی کز بهر عبادت آمدم

روزگاران درازی بوده ام  در انتظار

روز موعود آمدو اینک سلامت، آمدم

آمدم تا شاد وخندان و توانا بینمت

زانهمه رنج جدایی ها و فرقت آمدم

بس حکایتها که باتو داشتم ای مادرم

بادل پر مهر وسرشار ازمحبت آمدم

آمدم! اما ضعیف و ناتوانت یافتم

پیش تو ازخویشتن اینجاشکایت آمدم

مادرم! چون آرزویم دیدن روی تو بود

بهر دیدارت فقط بایک اشارت آمدم

آمدم آری، نبودم رنج ودردت را علاج

دردل ازداغ توماند چون زغربت آمدم

روزوشب دست دعایم نزد حق بالا بود

سوی او با آرزو های اجابت آمدم

 

قدیره واسوخت بدخشی

نام توبود جلوه گرسنگ مزارم

 

ای مادر ازآندم که تو رفتی زکنارم   

من ماندم وغمهای تو وقلب فگارم

روزم همه درحسرت وشبها همه حرمان 

ازمردمک چشم برفت صبر و قرارم

کودست لطیفی که نوازد زسر مهر

برگیسو و برصورت افسرده و زارم

مادرچه امیدی که زعشق تو بدل بود

رفتی ومن غمزده آه شب تا رم

بینم همه شب خواب نگاه همه احساس

من زنده بیاد توام و سخت خمارم

داغت بدل سوخته ام تا به دم حشر

نام تو بود جلوه گر سنگ مزارم

 

دیماه ( جدی ) 1388 آلمان

 

 

ای قبله امیدم وعنقای طالعم

 

ای مادر عزیز که قلبم سرای تست

درعزلتم نشسته و درسر هوای تست

ای قبله امیدم و عنقای طالعم 

درگوش دل حکایت پند وصدای تست

نقش تو و خیال تو برصفحه ی دلم

دربرگ برگ دفتر عمرم ثنای تست

نام تو گشته ورد زبانم بروز  وشب

یادم همیشه خنده و مهر و صفای تست

دست نوازشت بسرمن همیشه باد

دست نیایشم بدر حق برای تست

دارم امید دیدن روی تــو مام من

اینست آرزویم و جانم فدای تست

 

 گل لبخند

 

"هرگز از یاد من آن..." کابل زیبا نرود (1)

داغهایش همه از دیده بینا نرود

درو دیوار وطن منظر طاعونی جنگ

درد و یرانی آن مآمن و الا نرود

زاتش راکت وخمپاره بخشکید زمین

لاله ی سوخته بردامن صحرا نرود

آتش شعله ورجنگ بسوخت خرمن گل

ناله مرغ سحر تادل صحرا نرود

کوی وبرزن همه جا غرق بخو نابه خلق

اشک جانسوز همان بیوه ی تنها نرود

گل لبخند بخشکید درآن صورت شاد

خشم بد خواه همه را برده به یغما، نرود

هرگز از خاطرم آن ناله و آه دم صبح

گریه طفلک بی لقمه به شبها نرود

ای وطن رنج والم رخت به بندد زتنت

ازدرو باغ و چمن خیمه ی گلها نرود

گرچه در غربتم اما بدعایم شب وروز

پای دشمن شکند، تادیگر آنجا نرود

 ( 1 ) درپرتو غزل حافظ


February 8th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان